والقلم



ترس تمام وجودم رو گرفته، از اینکه غفلت های این دنیا روی همه چی پوشونده

آدما فقط مشغولن بییییی هدف سرگردون

خدایااااااا منم یکیشون

اهدنا الصراط المستقیم

صراط الذین انعمت علیم

غیر المغضوب علیهم

و لا الضالین

 

آمین

خدایا نگاهت رو لحظه ای قطع نکن از من  


امروز بعد از یه هفته رفتم حرم خیلی فرق داشت با همیشه بعد یه مدت سختی و جدال با خودم 

محبت و عشق هیچ وقت توی زندگی از ما بنده ها گرفته نمیشه

یه وقتایی خودمون قهر کردیم  

قهر هم که می کنی باز خدا بیشتر میاد سراغت 

باهات حرف میزنه  

 

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد

گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید


گاهی اینقدر حواسمون به فاصله های دور و آینده هستش

گاهی اینقدر داریم تلاش می کنیم که بعضی اتفاقای زندگی رو  حذف کنیم 

که یادمون میره همین نزدیکی های خودمون، همین امروز رو ببینیم،

غافل میشیم از اینکه همین امروز، می تونیم فردا رو بسازیم


در گیر حاشیه ها نشو

این حاشیه ها همون دام ها و وسوسه های نَفسه

از نوع وَسواسِ خَناسه 

می بره تو رو به وادی ناایمن

احساس ناامنی که کردی

متوقف میشی

ایمانت سست میشه

باز این وسوسه بیشتر و بیشتر میان سراغت

تا جایی که سپر دفاعیت رو کلاً از بین می بره

و توی بی دفاع زیر این حملات بی امان له میشی

متوقف می شی

 

 

پناه می برم به رب الناس

اله الناس 

مَلک الناس

 

خدایا توی این برهه هایی که متوقف میکنه آدم رو و از مسیر دور میشه آدم تو کنارم باش


آدم هیچ وقت نمی دونه فردا قراره چه اتفاقی بیافته

یه هفته دیگه 

یه ماه دیگه

گاهی برنامه میریزه برای زندگیش .

اما زمان که می گذره پشت سرش رو نگاهی میندازه میبینه همه چی یه جورای خاصی رقم خورده 

هم مثل اونی که خود آدم فکر می کرد و هم یه جورایی خاص از مسیرهایی رفته و به چیزی که می خواسته رسیده 

که اون مسیرها اصلا توی برنامش نیوده

زندگی همراهی خداست 

زندگی همراه شدن بنده با خداست

بقیه اش زندگی نیست کفران نعمت عُمرِ

خدایا به شدت نیاز به تو دارم

 

بی قرار تو ام و در دل تنگم گِله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پَر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زله هاست


به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

 

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح

تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست

.

.

.

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه دل

دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

 

آدمی یه گوشه ای از قصه ی زندگیش، یه نقطه ای از عالم، توی تعامل و ارتباطش در نهایت باید به او برسه

تا آروم بگیره 

آدمی نیاز به عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن داره

 

الا بذکر الله تطمئن القلوب 


از جام بلاهایی که خدا به تو می نوشانه نهایت لذت رو ببر!!

همین امتحان های سخت و پشت سر هم، امید هست که عاقبت به خیری رو به دنبال داشته باشه  

نگران نشو 

جزع و فزع نکن

این جام بلاها رو سر بکش

نگاهت که عوض بشه، اون جوری بشه که خدا می خواد

عاشق خدا میشی

زندگی عرصه زنده شدن حق

و از بین رفتن باطله

این زایش و نیست شدن

همیشه همراه دردها، ابهام ها، فشارها، تنهایی ها وووو میشه

اینجا تو لازمه یاد بگیری 

هم مراقب خودت باشی و هم زیاد بشی 


این روزها، مثل کودکی شدم که دنبال یه پناهه!! بهتر بگم به شدت احساس بی پناهی دست داده به من، و همنشینم شده و رفیق بین این شلوغی متوسط و آروم چیزی که قلبم بهش محکم بشه، و یه جورایی مطمئن بشم نیست، اصرار هم دارم همین دَمِ دستیایی که هست بشه مونس و رفیق و دلگرمیم، هر چی می کنم نمیشه!! 

فکر می کنم خدا اونقدر برام بزرگه که نمی شه باهاش رفیق شد!!!

اما دارم خودمو سرگردون تر می کنم

 

أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی‏

 

 

حال همه ما آدما، حال یتیمیه که یه بزرگتر می خواد

خدایا همون اندازه که همه جا آغوش تو، هر سمتی ندای تو 

همون اندازه هم گناه دست و بالم رو بسته

می شنوم

اما دست دلم گیره به گناه

یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ

 


دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست

 

از خدا بخواه حکمتی به تو بده که در بدترین شرایط هم بتونی محکم بر اراده خودت بمونی

و نلغزی

و سست نشی

و ناامید نشی

ایمانت ترک برنداره

آینده برای صابران خیلی شیرینه

شیرینی ای شیرین تر از، صبر بر خوردن زهر به حلاوت، نیست  

خدا راه رو نشون میده 


کلام قدرت عجیبی داره اگه هنوز در کلام و سخن گفتنت تقوا نداری آرامش هم نداری یکم بیشتر هم از خدا دورتری !!

حال خوب و بد ما آدما، بخش زیادیش به خاطر، کلام و سخنیه که ابراز می کنیم 

کاش حال حرفهامون خوب بشه

ساده

بدون تکلف

با اخلاص 

بی آلایش 

عاقلانه و نه زیرکانه 

لطیف نه تند و خشن

بلیغ و رسا نه با طعنه و سرزنش

به اشارت نه با بی حیایی

نرم نه خشمگین

پرمغز نه بیهوده و لهو 

ذکر باشه نه غفلت 


چرا اکثر تحصیلکرده ها میشن آدم های بدون آرمان!

یا بی تفاوتن 

یا خودخواه

یا فقط علمی آکادمیک ذخیره کردن! که گاها به درد انسان امروز هم نمیخوره!

به شدت پیوندی محکم بین تحصیل و پول و ثروت برقرار کردن

طوری که طالب علم، "آرمان"ش شده پول!!

و بازیچه شعارهای داغ رسانه!! و یه آدم آهنی!!

تحصیل علم آیا همش همینه؟

یا باید بشینیم دوباره فکر کنیم 

چرا به دنبال گرفتن "مدارک" تحصیلی هستیم؟؟

 

به فرآیند تحصیل و محتویات آنچه که در عوض گرفتن عمر و (باز هم پای پول میاد وسط!) پولمون به ما ارائه میدن، در بسته بندی های شیک و باکلاسِ! تفاخر و افتخار علمی 

چیییههه؟؟؟!

 

چرا این محتویات باعث تقویت نیروی ایمان، روشن بینی، روشن ضمیری!، تواضع و افتادگی نمیشه؟؟

و برعکس حتی عمل می کنه!

کجای کار ایراد داره؟


نعمتیه که با خدا به دست میاد خدا درِ خونه دلتُ می زنه متبرک می کنه دلت رو

با هیچ هیبتی، غیر حضور خودش 

به خونه دلت سر نمی زنه ااین اطمینان و رضایت

 

راهشم اینه که 

ایمان به غیب داشته باشی

چشم سر رو ببندیو

چشم دل باز بشه 

 

الذین یومنون بالغیب الم

 

قبل از ایمان آوردن هم تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم  

بشه تمام زندگیت

الحمدلله رب العالمین رو زندگی کنی

و تا آخر حمد  

 

 

تا برسیم به قافله نعمت داده شده ها  


امامم رهبرم پیشوایم مولایم علـــــــــــــــــــــــــــــی بن ابی طالب

 

هم مقتدر 

هم باشکوه

هم استوار 

هم وسیع 

هم پرهیبت

و هم از مظلومیت او دل چون پشم حلاجی شده دیگر دل نمی شود حالش خوب نمی شود و تا ابد سوگوار

 

 

پای رسول ایستاد تا پای جان 

و در محراب نماز در شب قدر با شهادتش دنیا را تفسیر کرد

که اگر راهت، راهی باشد که هر لحظه شاهد خدا باشی  

و نلغزی در این راه 

نهایتش، خداست که جان تو را می خَرَد

که چه معامله پرارزشی  

نه خسارتی برای دنیا و نه خسارتی در آخرت

و سرباز این راه شدن، نظر و لطف دوست را می طلبد که کاش نگاهی

 

امروز حق را 

از رفتار منافق زمانت

از خائن به وطن 

از خائن به دین،

تشخیص بده 

ببین دشمن کجا را نشانه گرفته، آنجا میدان حق است پناه ببر به ولایت او که ادامه دهنده ولایت علیست


عاشقی رسمیه لازمه آدمیزاد بودن

این آدم، مخلوق خدا، این رسمو از خدای رَبَّ العالمین یاد می گیره

 

 

 

عاشقی به رنگ خدا رنگش با همه رنگ ها فرق داره 

نعمتیه که ندادند به هر کس

محروم شدن خییییییییلیا  

به غم دچار نشدیم، که به عشق برسیم

و راه عاشقی بلد نشدیم


سالهاست که با رنج و سختی زندگی کرده

طوری که خودش نمی دونم باور داره یا نه!!

کمرش دو تا شده

برای دیدنش رفته بودیم، بدون اینکه از ما بخواد که براش کاری انجام بدیم (حق بزرگیْ، به گردن ما داره )، می خواد کلی خودش به زحمت بندازه 

 

 

الان توی سی سی یو بستریه

خدایا حداقل آرامش رو به این مسافر قدیمی عطا کن، که این روزها خستگی راه رو از تن ببره


خیال

وهم

تَصَوّر

زینت داده شده ها

زهَق الباطل شدن! که نابود شدنی هست

 

حقیقت

واقعیت

حق

اطمینان

آرامش

یقین

ایمان

 

 

در  خیییلی از قسمت های زندگی، در حقیقت داریم براساس ساخته های ذهنِ به بلوغ نرسیده و ساخته های نفس و شیطان عملمون رو تنظیم می کنیم 

رشد عقلی انسان زمانی اتفاق می افته که با تمام توان، خودش رو از گناه دور می کنه، و با حضور خدا در زندگیش، تمام باطل ها و غیر واقعیت ها رو با دست گذاشتن توی دست خدا نیست می کنه


یکی از نعمت های بهشت، هم صحبت های خوبه  

چقدر این نعمت، نعمت بزرگیه

طوری که می تونه کلییییی بهره وری ما رو توی زندگی بالا ببره و راه نفس و شیطون رو به دل و فکرمون ببنده

 

بهترین دوست هم، کسیه که ارتباط با اون برای تو ذکر باشه نه وقت گذرونی  

خدایا به شدت نیازمند هدایت و راهنمایی تو هستم، نشونه ای و نوری از طرف تو لازم دارم  


چادرت، بهترین پناه من

پناهی بهتر از این ندارم

 

 

چرا می ترسم

از دور شدن از مادرم می ترسم

نفس های کم و بیش که به من زندگی دوباره می دن، از مادرم زهراست

از اینکه لحظه ای دستم از گوشه چادرش جدا بشه می ترسم

هنوزم، محکم نچسبیدم گاهی می رم پِیِ بازیچه ها مشغول میشم

 

وقتی که دیدی هر کاری که می کنی، دنیایی یا آخرتی، بازم یادش بودی، و از یادت نبرد مادرت رو 

بدون این مادر داره نگاهت می کنه

چه لحظه های شیرینی


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

 

 

از همه چیز آشفته ام !!!

الهی این آشفتگی ام و سرگردانی ام رو از تو می خوام

به اَمن، امنیت و آرامش تبدیل کنی .

 

 

الهی بندگان بزرگ تو، آنها که تقدیم تو کردند جانشان

زمین به حرمت آنها زنده بود و نفس می کشید

و به زمین آرامش و امنیت دادند

الهی در این لحظه های آشفتگی ام

نگاهی

نیازمند هدایت و راهبری توام شدید

که در راه بازمانده ام و حیران 

و می ترسم از خشونت جهنمی اینجا


ظالمانه ترین ظلم، اینه که حق رو یاری نکنی

 

وقتی ولی و امام تو، تو رو صدا می زنه

و طلب یاری می کنه

تنها گذاشتنش، بزرگترین ظلمه

 

یاری کردن حق هم یه شبه نمیشه فکر و دغدغه ما!!

یه عمر زندگی، و شیوه زندگی معرفتی که کسب می کنی، وو 

اینها می تونن بهت توفیق بِدَن

 

خدایا معرفت و توفیق یاری حق رو به ما بده، که از ظالّین و ظالمین نباشیم


خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ

وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلاَّ لَکَ‏

کسى که بر غیر تو وارد شود محروم است

و آنکه به غیر تو رو کند زیانکار است

وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلاَّ بِکَ

وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلاَّ مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ‏

و هر که به درگاه غیر تو رود محتاج گشته

و هر که از غیر فضل و کرم تو درخواست کرد بى ‏برگ و نوا گردید


آدم زندگیش آمیخته با خُسرانه این رو هر لحظه میشه فهم کرد هر لحظه آدمی داره به تاراج میره این تجارت ها، آنیْ اتفاق می افته و از دست می دی  

 

 

خدایا چقدر دستم خالیه و چقدر چوب حراج زدم به خودم!!!

یا جَبّار  

برای من جبرااااااانی به اندازه تا روز برانگیخته شدنم کن  

اینقدر وضع حالم خوب نیست


گاهی اوقات، خیال رو زندگی می کنیم و از واقعیت خیلی دور وهم هایی رو جای واقعیت گذاشتیم و با اعتقادی عمیق، واقعیت هایی مخصوص خودمون می سازیم و توی یه دنیای پوشالی با سنت های بی ریشه، وقت می گذرونیم!

پوسیدگی ریشه ها، و گاه بی ریشه و عدم بودن حتی باعث ترس و نگرانی نمیشه چون باورهامون خیییلی قوی تر از عدم یا وجود این سنت هاست


به دنبال محمل چنان زار  گریم 

که از گریه ام ناقه در گِل نشیند

 

خلد گر به پا خاری آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست به مشکل نشیند

عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند

به‌نازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند

طبیب، از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چونْ، میان دو منزل نشیند؟


 تعلیمات و یادگرفتنی های آگاه و ناخودآگاه ( حجم بیشتر یادگیری مون) زندگی مون رو می سازه برای خودشناسی، یه مرحله اینه بشناسی کسایی رو که سالها در کنارشان بودی نزدیک ترین آدمای دور و بر ما ذهنیت ها، محدودیت ها، آزادی ها، حصارهایی ووووو رو درون ما شکل میدن به طور تدریجی، که بعدها از پیامدهاشون کیفور خواهیم شد چه بسا زندانی بشه با میله هایی بلند و چه بسا سکوی اوج و پرواز ما بشن

 

آنچه از ظلم که بر انسان رَوا می دارن در بی اختیاری بی اختیار بودن همان هاست که لحظه هایی را برای اندیشیدن و فهمیدن درنیافتند !! امروز تو خود، خود را دریاب


چی میشه یه دلخوشی برای یه آدم؟؟؟!!

 

زمین تاریک تر از اون چیزیه که میشه فهمید آدمی بهشت خودشو کجا می سازه؟؟

گاهی دل، قلب، ذهن و فکر ظرفیتی برای ساختن دوباره نداره دست دل و قلب و ذهن و فکر کوتاهه از ساختن لازمه یه مرور مجدد کنه دوباره حقیقت رو جستجو کنه


به کجا چنین شتابان؟

گَوَن از نسیم پرسید
دل من گرفته ز اینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم
سفرت بخیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را


چقدر وقتی آلوده باشی به  گناه، قدرت فهم و درک پایین میاد طوری که حتی بدیهی ترین حقیقت رو دم دست ترین حقیقت رو هم نمی شه درک کرد

 

از گناه پاک بشیم خیلی ضرورت داره برای اینکه توی مسیر قرار بگیریم و بتونیم به رسالتی که داریم تک تک ما آدما عمل کنیم که بساط عمل زود برچیده میشه  


رشد و شکوفایی نعمت عقل در انسان باعث پدید آمدن توانمندی های جدید معنوی و اجتماعی در او می شه. خوب یه حساب کنیم، کار و امور رو هم به انسان عاقل بسپاریم که با توانمدیهایی که داره، کارها رو با بهره وری بالا انجام میده و عاقبت کارمون به خیر میشه و چون مسئولیت ها به کسی که نیروی عقل در او تضعیف شده باشه سپرده بشه، جریان امور بشریت و انسانیت به جریان ظلم پیوند می خوره  

برنامه تعلیم و تربیت انسان رو خدا فرستاده اگه اعتقاد به خالق خودت داشته باشی و به اسما او معرفت پیدا کنی تا یه حدودی هم کافیه به این باور و حقیقت  می رسی که خدا هیچ کدوم از نیازهای انسان رو بدون پاسخ رها نکرده و این برنامه رو هم برای انسان فرستاده  

 

دکتر چمران نیایش خوبی دارن  

خدایا ، هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .خدایا ، هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .خدایا ، مگذار دروغ بگویم زیرا دروغ ظلم کثیفی است .خدایا ، محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم زیرا تهمت جنایت ظالمانه ای است .خدایا ، ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد .خدایا ، راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همان کفر خدای بزرگ است .خدایا ، مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده نمایم . خدایا ، پستی دنیا و ناپایداری دنیا را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .خدایا ، من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم ،به من دیده ای عبرت بین ده که ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم

 

 

نیاز به تربیت و تعلیم در انسان، او رو از طبقه حیوان جدا می کنه و در مسیر تربیت حق، مزین میشه انسان کم کم به شرافت


کاش جهت درست زندگی کردن توی این دنیا دستمون بیاد و اینقد بیهوده تلاش نکنیم در جهت های بی خود کاش هر چه زودتر خودمون رو دریابیم که چقدر در دنیا مشغولیم به غیر کسی که خدا بهش نگاه خاص داره خییییییلی، (البته قابل شرح نیست) درون خودش آزاده اسیر نمیشه و در همه حال داره حرکت میکنه و پیش میره

 

ما نهایت نهایت اهل یمین بشیم  

اما حال والسابقون حال دیگه ایه  

خدا تحویلشون میگیره 

خیلی بیشتر 


رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

 

 

برای کسی که داره با ظلمات اطرافیانش امتحان میشه

شاید بهترین دعا باشه

آدمی در مرحله ای از زندگیش، از ظلمات درون خودش، ظلمی که خودش به نفس خودش کرده لازمه بیرون بیاد 

و زمانی با ظلمات همراهانش امتحان پس میده تا بتونه ظلمات بیرون از خودش رو، در بستر اجتماع و جمع انسان ها کنار بزنه و حق رو ببینه

 

الهی به شدت محتاج هدایت توام  


گناه عقل رو زایل می کنه 

دوری از خدا عقل رو زایل می کنه

 

 

مواظب خودت باش اول، که پاک بشی

دوم، مواظب ارتباط با افراد دیگه باش، که آدما به اقتضای حال و باطنشون با تو رفتار می کنن یکی از چالش ها برای کسایی که می خوان در مسیر باشن، اونم مسیر قرب به خدا، اینه شناخت از دوست و دشمن داشته باشن و در ارتباطاتشون گمراه نشن و هر لحظه پناه ببره به خدا  

 

الهی چه پناهی بهتر از تو جستجو کنم بل الله مولئکم و هو خیرالناصرین

 


تکلیف کسی که راه رو چهل ساله به طور ظالمانه ای در حق خودش رفته، و زمینه ظلم دیگران در حق خودش رو فرآهم آورده و نه کسی می تونه اونو نجات بده و نه به نجات خودش فکر میکنه چیییییه؟؟!!! 

کسی که با روش تربیتی مسخ کننده به علاوه جهل و عادت های ویرانگر خودش هر روز ضربه ای مُهلک بر پیکر حیات خودش وارد می کنه، و منفعلانه حیات و زندگی خودش رو دست همه سپرده چطور به خودش برمی گرده؟؟؟!!!

 

وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

سوره .


آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره

 

 

البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه

اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.

دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو نادیده می گیریم و می خوایم با ساخته های ذهنمون زندگی رو پیش ببریم   


همون قدر که لازم داری، مواظب نَفْسِ خودت باشی، مواظب آدمای دور و بَرِتْ هم باش حرفا، عمل، رفتار، عقیده، باور، عادت ها، افکارشون وو

گاهی، گمراهی آدما از یه حرف ساده، یه عادت معمول، آدمای دور و برشه.

 

راه نجات هم از درون خود آدم شروع میشه  

گاهی مدتی گمراهی رو به دوش می کشی، و با کلامی و جمله ای از یه رهگذر از زندگیت، به خودت میای

حالا نمی دونی دلت از عمری که با گمراهی گذروندی بسوزه یا از راه و مسیر نو خوشحال باشی

خدایا آرزومه بنده ای باشم که آخر آخرش ازَم راضی بشی


وَه که چقدر جهل

 

 

در کنکاش درونم، هر روز مواجه میشم با جهل و حجاب و ظلمات که به کجا می خوام برسم، اما چیز آماده نکردم برای این سفر!! و اینم به علاوه میشه با بقیه جهل ها

 

انسان مسئوله و مسئولیت عظیمی داره که با این همه حجاب و گرفتاری درونی نمی تونه قدمی برداره و حرکتی داشته باشه جهل، غفلت و بی خبری از اونچه که در درون خود انسان، در جریانه، باعث مسخ شدن او میشِه.

 

 

خدایا هدایتم کن چرا که می دانم گمراهی چه بلای خطرناکی ست  (شهید مصطفی چمران)


از جبهه می گفت از کشته شدن از ترس از مرگ از رسوایی انسان که چه دلبسته، و ناآماده برای دیدار اوست  تنهایی و نبودن راه برگشت از روز روشن شدن شب تاریک غرب کشور در جنگ از توسل به امامزاده موقع نزدیک شدن تیر دشمن و جواب گرفتن از تکه های بدن رزمنده که به دوش می کشید از رفاه زده های فراری از جنگ با م به خاک وطن  

 

 

اما امروز مرگ رو خییییلی از خودش دور می دید  

شاید من هم جای او بودم امروز بیش از هر کسی دیگه مشتاق عاشقی کردن با دنیا بودم از حال خودم می ترسم


چی میشه که من از کمترین چیزایی که مال من نیست و امانت هستن از تو، نمی گذرم  

خدایا چی میشه که من حریصم برای خودم و بنده ای حریص و مشتاق تو؟؟

 

 

 

خدایا چی میشه که بنده ای رو می خَری؟؟!

خدایا چی میشه که با یه بنده ای خیلی خصوصی یه حال و توجهی بهش میدی، که غیر تو نبینه؟؟! دنیا و هر چی غیر تو، چشمشش نبینه؟؟ همه هستش، همه نیستش فقط برا تو میشه ؟؟

خدایا چی میشه که بنده ای همه ی غم و تمام دلش برای تو میشه فقط ؟؟ 

 

خدایا چی میشه که بنده ای راه هدایت بنده های دیگه رو هموار میکنه نور میده به زندگیشون؟؟

خدایا دنبال یه عشق بزرگم دنبال نگاه تو ام اما نشدم لایق خدایا خوشا به حال حسین (ع) خوشا به حال بنده هایی که راه حسین (ع) رو دیدن و از همون راه رفتند و رسیدند

 


به نظر خیییییلی دیر شده!

خدایا چرا، انسان این همه در خُسرانه؟؟!

هر کاری که می خواد، خوب تدبیر کنه هِی نمیشه هنوز نمی دونه تدبیر چیه

هنوز راه رو غلط داره میره  

چقدر مرز هدایت و گمراهی به هم تنیده!! 

 

هنوز سرگردونه، چقدر زود قضاوت می کنه از اینکه تو رو یافته!!

آدمی در گره و اسارت های وراثت، گمراهی نسل های قبل تر، ظلمت خاک زمین، جهل و سرگردونیِ خودش از اینکه مربی خوبی نداشته، و چه بسا نیرو های مسخ کننده ی امانت هایی که بهش سپرده شده، گرفتاره و وسوسه ها و هواها هم از سویی، در هجوم اند به سمت او

 

به دنبال چراغی نوری از سویی  

چقدر دل آدم می سوزه برای انسان  

 

جز عشق حسین، چی می تونه گره عقده های آدم رو باز کنه؟؟

جز غم کربلا عاشورا زینب جز مادرم زهرا

چی می تونه غبار رو از این انسان گرفتار کنار بزنه؟؟


اگه خدا گذاشته تو رو توی یه سختی که، داری هِی دو دوتا چارتا می کنی !! که راه در رو ازش پیدا کنی اما پیدا نمیشه  

 

حکمتی داره که هنوز نگرفتی  

بی خیال اون سختی شو

 

یه چیز دیگه که هست رو سعی کن ببینی

اینا کُدهایی هستن که بهت می دن، بتونی راه رو پیدا کنی  

 

خدایا یادم بده که همه چی دست خودته همه چی 

 

 


یه وقتی آدما رو سر راه زندگی اشتباه می گیری بعد یه مدت متوجه میشی بعد یه مدت که رهگذر بودنشون برات مشخص میشه

حرف از تعلق نیست

حرف اینه که اشتباهی که بگیری 

زیاد بها می دی  

اصل کاری رو از یاد می بری 

فکر می کنی اونی که اشتباه گرفتی، منشا اثری بوده 

و فکر می کنی اونه که خیر خواه بوده 

در حالی منشا اثر اوست یا هو

 

 

کیستی که من
جز او
نمی بینم و نمی یابم ؟!!

دریای پشت کدام پنجره ای؟
که این گونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور

زیبا

و

روان

دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده.

کیستی

ای مهربان ترین؟

"احمد _شاملو"
 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

100 داستان عاشقانه Danelle سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه گام برتر مارکت پلیس گلشن سرا بوم گردی آنلاین Natalie Adam یادگارخواهی سایتی برای همه